چاقی کودکان، یک امر درمان پذیر است. 


چاقی

چاقی به عنوان داشتن وزن ۲۰ درصد بیش از وزن طبیعی و عادی، متناسب سن کودک تعریف شده است. سایر اندازه گیری ها شامل میزان چین خوردگی پوست است (گارنر وکلارک،1974)؛ یا چاقی در ارتباط با نوع چین خوردگی پوست و یا اندازه دور کمر می باشد (کراوفورد، 1974).
 
ابهامات زیادی درباره اهمیت چاقی در دوران کودکی و دوران بعدی زندگی وجود دارد. مطالعات اخیر نشان داده است که خطر چاقی به مراتب کمتر از آن است که به نظر می رسید (شاپیرو و همکاران، ۱۹۸۴؛ پوسکیت، ۱۹۸۰). خطراتی که یک کودک چاق را در سن پنج سالگی تهدید می کند، 5/2 برابر بیش از خطراتی است که برای یک کودک با وزن طبیعی است. اغلب نوزادان چاق، کودکان چاقی نمی شوند.
 
اکنون نظریه ای که افزایش یاخته های چربی در دوران طفولیت، باعث چاقی در دوران کودکی می شود، زیر سؤال قرار گرفته است. در طول سال اول زندگی، افزایش وزن کودک به علت افزایش اندازه حجم یاخته های چربی است. در حالی که در سن دوازده تا هجده ماهگی افزایش وزن به علت افزایش تعداد یاخته های چربی است (نیتل، ۱۹۷۹). امروزه به نظر می رسد که طول مدت چاقی نشان دهنده تعداد کل یاخته های چربی در زندگی بزرگسالی است (کیرت لند و گیور، ۱۹۷۹).
 

شیوع چاقی

به نظر می رسد که چاقی وابسته به عوامل فرهنگی باشد؛ زیرا عوامل فرهنگی بر اساس طبقه اجتماعی فرق می کند. چاقی، بیشتر در میان کودکان تک فرزند، کودکانی که والدین پیر و یا یک والد داشتند، دیده می شود. یک بررسی نشان داده است که شیوع چاقی به میزان ۱۵ درصد در میان کودکان پیش دبستانی دیده می شود (مالونی و کلی کیلو، ۱۹۸۳).
 
سال ها پیش در انگلستان (۱۹۷۵-1960) دوره ای بود که تعداد کودکان چاق بسیار زیاد بود و باعث به وجود آمدن یک طرز فکر همگانی مبنی بر اینکه شما نمی توانید به کودک بیش از حد غذا بدهید، شد. مادران تشویق می شدند که غذاهای جامد به کودکانشان بدهند در حالی که غذاهای مایع رایج بود و مادران به طور غلط غذاها را درست می کردند که این امر باعث عدم تعادل نمک در بدن کودک می شد و منجر به تشنگی و در نتیجه باعث خوردن بیش از حد شیر و متعاقب آن چاقی می شد. عادت به شیرینی دادن به جای غذا، مسئله را مشکل تر می کرد.
 
اما در اوایل دهه ۱۹۷۰ خطر چاقی در دوران کودکی کاملا آشکار شد و میزان کودکانی که در ایالت شیفیلد به آنها شیر خشک های غیراستاندارد داده می شد، از ۹۰ درصد به صفر درصد رسید. بنابراین، تعداد کودکانی که اضافه وزنشان بیش از ۵۰ درصد بود، از ۷۹ درصد به ۴۳ درصد تقلیل پیدا کرد (تینز، ۱۹۷۱ و ۱۹۷۷).
 
نظریه جدیدی که شیر مادر نمی تواند کودکان را سیر کند باید با احتیاط مورد بررسی قرار گیرد چون دلیل محکمی برای اثبات چنین ادعایی وجود ندارد (دیتز ، ۱۹۸۴). مشکل اساسی در این زمینه مسئله تقاضا برای تغذیه کودکانی که با شیر مادر تغذیه می شوند، است.
 
این نوع کودکان ممکن است در شبانه روز هشت بار شیر بخورند، در حالی که بعضی دیگر ممکن است سی بار این کار را در شبانه روز انجام دهند. بسیاری از مادران مشکلاتی در شناخت و تعبیر این مسئله که کودکانشان بیشتر غذا می خورند و تمایل به خوردن در آنها بیشتر از بازی کردن است، دارند.
 
یک همبستگی بسیار بالا بین چاقی والدین و چاقی کودکانشان وجود دارد (دیتز، ۱۹۸۱). تا سن هفده سالگی کودکان والدین چاق نسبت به کودکان والدین لاغر، سه برابر بیشتر احتمال چاق بودن، دارند. اگر یکی از برادران و خواهران چاق باشد، ۴۰ درصد احتمال دارد که فرزند دومی چاق باشد (گرن و کلارک،1976). البته این مسئله ارتباطی به ژنتیک ندارد، چون تحقیقات نشان داده اند که اگر یکی از والدین چاق باشند، ۳۰ درصد احتمال دارد دیگری هم چاق باشد. به همین سان، یک رابطه بین چاقی سگ های خانگی و صاحبشان نیز مشخص شده است (مازون،1976).
 
خطر چاق شدن یک کودک با والدین چاق، پنج برابر بیش از کودکی است که دارای والدین با وزن طبیعی هستند (پوسکیت، ۱۹۸۰). مطالعاتی که درباره اثرات تغذیه والدین بر الگوهای خوردن کودکان انجام گرفته، نشان می دهند که تأثیر تغذیه والدین در تغذیه کودکان بسیار زیاد است.
 
تشویق والدین در غذا خوردن به طور بسیار زیادی در وزن نسبی کودک تأثیر خواهد داشت و احتمال زیاد غذا خوردن کودک را افزایش خواهد داد. ارائه غذا برای کودک با میزان چاقی او بستگی ندارد؛ در حالی که سر رفت غذا دادن به طور چشمگیری با چاقی کودک رابطه دارد. هر چه تمایل به سر وقت غذا دادن بیشتر شود، رابطه بین وزن کودک و چاقی بیشتر می شود (کلس چس و همکاران، ۱۹۸۳؛ واکس من و استانکارد، ۱۹۸۰).


انواع چاقی

ولستون (۱۹۸۷) یک نوع طبقه بندی ساده ای از انواع چاقی با توجه به علل و عوامل به وجود آورنده آن، ارائه داده است. طبقه بندی اولیه تفاوت بین چاقی بر اساس علت ارگانیکی (درون زاد که شامل اختلال های متابولیکی)، و چاقی بر اساس علت غیرارگانیکی (برون زاد) است. عوامل بسیار متعددی در چاقی حاصل از شق دوم، دخالت دارد که به صورت زیر تقسیم بندی شده اند:
  1. دادن کالری زیاد به کودک، در اثر عادت دادن کودک به پرخوری، که این به خاطر کمبود اطلاعات یا مسائل فرهنگی والدین است.
  2. چاقی خانوادگی، که احتمالا یک استعداد خانوادگی برای چانی وجود دارد. این چاقی پیش رونده و تدریجی است که اغلب از سن چهار یا پنج سالگی شروع می شود.
  3. چاقی روان زاد، وقتی است که دلایل بسیار قوی و محکم آسیب شناسی روانی در چاقی والدین یا کودک و یا هر دو وجود دارد. در این خانواده ها شواهدی مبنی بر تمایل خانواده به چاق بودن یا اضافه وزن داشتن وجود ندارد. این امر ممکن است که به طور سریع و ناگهانی انجام شود. احتمالا ممکن است یک جدایی روانی یا آسیب زا باعث به وجود آمدن این حالت شود.
  4. چاقی خانواده یا کودک ممکن است تحت تأثیر ترکیبی از یک یا چندین عامل ذکر شده بالا به وجود آمده باشد.
نویسنده: یو داگلاس
 
منبع: کتاب «اصلاح رفتار کودکان»